نوشته شده توسط : مريم

خدای من ...

 خدای تنهای من !

 سپاس تو را که به هر انسانی

 سپری از تنهایی بخشیدی

 تا هرگز فراموشت نکند

 که حقیقت تنهایی فقط تویی ...

 و هیچکس جز تو تنها نیست !

 و فقط نام تو ، این تنهایی را

 سزاست ... و راهنماست

 ......

 پس تنهایی ام را نیرو بخش

 چون با نام و با یاد تو تو میتوانم در برابر تند زمان

 ایستادگی کنم !

 آری وقتی میبینم این تنهایی در تو و از توست

 میتوانم گناهم را به دست بخشش تو بسپارم !

 میدانم گناهانم نیز خاطر تو را تنها نمی گذارد ...

 خدای تنهای من !

 تنهاترم کن !!!

 ... تا گناهان تنهاییم را از من نگیرند ...

 و البته نیک میدانم که برای من

       تنهایی «شاید» یک راه باشد !!



:: بازدید از این مطلب : 832
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

پايان چشم  انتظاري

غروب را دوست دارم به خاطر طلوع دوباره اش

پاييز را دوست دارم به خاطر تولد دوباره اش

زمستان را دوست دارم به خاطر آسمان آبي و زمين سپيد پوشش

و انتظار را به خاطر پايانش

آري من روزي را دوست دارم كه غروبش به پايان خواهد رسيد

خورشيد روي برگ هاي پاييز قدم خواهد گذاشت آنقدر زيبا با شكوه كه كوه ها خواهند لرزيد و سر به تعظيم فرو خواهند برد

پرده هاي سياه پاره پاره خواهند شد و تو اين همه سياهي ،پستي و پليدي را با سپيدي خود خواهي شكست

مي داني هر روز صبح به اميد ديدنت چشم مي گشايم و هر شب به اميد فردا به خواب فرو مي روم

نمي دانم چه قدر انتظار براي آمدنت كافي است

نمي دانم چه قدر انتظار كافي است

نمي دانم كي اين قدر گريستن و چشم به در دوختن براي آمدنت كافي است

 

نمي دانم كي دلت از اين همه غم دوري كشيدن و انتظار به رحم مي آيد

 نميدانم . .

نمي دانم. .

اما از ميان اين نمي دانم ها ، اين را مي دانم كه روزي باز خواهي گشت و آن روز انتظار را معنا خواهي كرد

آري معنا خواهي كرد . . . . امام عصر

 

   

خيلي ها اعتقاد دارن انتظار بي پايان است و هيچ وقت تمام نمي شود اما من اعتقاد دارم كه انتظار هرچه قدر هم در ياس و نا اميدي باشد هرچه قدر هم كه طاقت فرسا باشد روزي به پايان مي رسد چه ما بخواهيم چه نه چه ما باشيم چه نه . . .

انتظار همينه  همين . ..

 

پايان



:: بازدید از این مطلب : 549
|
امتیاز مطلب : 45
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

آقا جون تولدت مبارك

بالاخره روزی که یک سال منتظرش بودیم از راه رسید...
پارسال همین موقع احساس عجیبی داشتیم و دوباره اون احساس در ما زنده شد...
روز موعود فرا رسید...
خیلی سخته وقتی بخوای در مورد روزی بنویسی که یکسال انتظار دوباره اومدنش رو کشیدی...
آقا جون...! تموم حرفام رو تقدیم به تو می کنم ، تا سخن دلم رو بشنوی...
خیلی حرف توی ذهنم بود اما وقتی قلم به دست گرفتم ، همه از یادم رفت...
آخه چطور می تونم در مورد روز به این بزرگی بنویسم...؟!
خودت می دونی که تو دلم چه خبره...!
توی دلم الان بهار شده ... و بوی بهار همه جا رو گرفته...
چه بوی خوبی...! بویی آشنا اما غریب...! حسی غریب اما آشنا...!
خیلی سخته از این حس سخن گفتن...
حس غریبی که همیشه با من وجود داره و همین حس منو وادار به زنده بودن می کنه...
خیلی حرفا برای گفتن دارم...آقا جون حرفام رو از قلبم بخون...
مولای من ! خیلی سخته آدم بخواد دنبال واژه هایی بگرده تا در مورد تو بنویسه...
نمی دونم...نمی دونم چه واژه ای رو باید انتخاب کنم تا در مقابل معنای وجودت کم نیاره...
چقدر کم اند واژه ها و چقدر بی معناست هر واژه ای در برابر معنای وجودت....!!!
اما همین قدر می دونم که راحت می تونم بهت بگم :

آقا جون تولدت مبارک...!



:: بازدید از این مطلب : 539
|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

 

مهدی جان !

سئوالی ساده دارم از حضورت

من آیا زنده ام وقت ظهورت

اگر که آمدی من رفته بودم

اسیر سال و ماه و هفته بودم

دعایم کن دوباره جان بگیرم

بیایم در رکاب تو بمیرم

فرج اقا صلوات

 



:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 62
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

آقاجون سلام

سلام آقاجون سلام

ميدونم خوبي ميدونم باز كنار عرش خدا ايستادي و منو با همه ي بدي هام نگاه ميكني بهم لبخند ميزني

مي خوام به يه چيزي اعتراف كنم

 دلم برات براي ديدن چشمات و يه سلام عاشقانه تنگ شده مي دونم اونقدري نيستم اونقدري لياقت ندارم كه روز اومدنت دلمو فرش زير پات كنم و ديواراش رو براي تو با طلا آزين ببندم تو كوچه هاي دلم داد بزنم بگم سرورم داره مياد تو خيابوناش تابلوي ورود ممنوع به دهم به همه و بگم در بسته است هر كي مي خواد بدونه همان بيرون بايسته و بزرگ ترين و شگفت انگيزترين اتفاق در حال وقوع را از نزديك ببينه. 

اما آقاجون

 آقاي دلاي عاشق و تنها ي من بيا و بزرگي كن بيا و اين دل سياه و بي آبرو رو يك بار ديگه بگير يك بار ديگه لاك غلط گير ايمان واقعي رو بهش بزن و صافش كن و دست رحمت و اميد رو روي سرم بكش و يه طناب از جنس نور خدايي برام از اون بالا بنداز و منو از ته چاه نا اميدي نجاتم بده منم ميام و پادويي خونه ي مادرتو ميكنم

آقا جون يه سوال ديگه

تو دنياي امروز ما

زندگي يعني چي ؟

عشق يعني چي ؟

ايمان واقعي يعني چي؟

صداقت يعني چي؟

تو زندگي امروز ي آدما  اينا گم شده اينا بي كه گفتم بي ارزش شده كسي تو بازار دل خريدار اينا نيست

چرا؟

چرا به خدا نميگي با يك حركت فقط يك حركت نشان بده به اين انسان هاي نادون كه تو را نميبينند و كور كورانه دارند به قول خودشون زنگي ميكنن عاشق ميشن راست ميگن مي پرستن

كه بدون وجود تو و امام زمانمون و همه ي اون كسايي كه اومدن به خاطرت مبارزه كردن هيچكي نبود هيچ عشقي هيچ صداقتي هيچ دليلي براي زيستن نبود

خوب كه به اطرافم نگاه مي كنم ميبينم منم خوب نيستم بد تر از همه ام اما تو را ميبينم به وجودت به نگاهت به امانت داري معتقدم اينا خيانت در امانت كردن و تو هنوز ساكتي و لبخند ميزني جاده ميكشي و هر روز كه چشم باز ميكنند بوسه خوشبختي بهشون ميزني فرشته هاشون را براشون حفظ ميكني اما اين آدم ها حتي فرشته هايي كه فرستادي را هم نميبينند

اين همه شكايت كردم ميدونم اما حقيقت اينه كه در ميانه اين همه گله و شكايت من

اونروزي رو ميبينم كه سيبي به نام خوشبختي ، زندگي، عشق واقعي ، صداقت ديرينه ، دوست هاي حقيقي با عطر مدهوش كننده ايمان خدايي

وقتي داره به زمين ميفته همه دستشونو دراز ميكنن و نمي گذارند اين سيب ذره اي ذربه بخورد

و اين وقتي اتفاق مي افتد كه همه به وجود خدايي مثل تو و بهترين بنده ات يعني حضرت مهدي معتقد باشن

مهدي جان منتظريم

من بدم همه بديم فقط تو خوب اما مگه ما بد ها دل نداريم انتظار انتظار الان قرن هاست منتظريم جمعه هايي نيست براي آمدنت  عامين نگفته باشيم

فرش دل زير پاهات پهن نكرده باشيم

بيا بيا و به اين ها نشون بده كه ليلي اين مجنون هاي بي كسي بيا بيا

همه منتظريم منتظر قدم هات قدم هايي كه نوراني اند و مرگ ظلمت به پيش دارن

منتظريم

عاشقانه منتظريم

 

 



:: بازدید از این مطلب : 486
|
امتیاز مطلب : 56
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
تاریخ انتشار : 3 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

به نام خداي خوبي ها

 

همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

سلام

حال ما خوب است ملالي نيست جز گم  شدن گاه به گاه خيالي دور كه مردم به آن شادماني بي سبب مي گويند.

با اين همه   يادم باشد

طوري از كنار زندگي بگذرم كه نه زانوي آهويي بي جفت بلرزد و نه اين دل ناماندگار بي درمان

يا علي...

 



:: بازدید از این مطلب : 508
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 2 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

توكل به خدا

قدم ميزدم درجاده

بي قراربودم خسته از اين راهپيمايي طولاني

گوشه ي دنجي را برگزيدم و نشستم

اما بي قراريم همچنان ادامه داشت گويي پاياني براي ان نبود

برخواستم وهمچنان به راهم ادامه دادم

اميدداشتم اما نميدانستم چراجاده هنوز تاريك است

گويي چيزي كم بود براي روشنايي اين جاده ي بي انتها

اري چيزي كم بود

وان توكل بود و اعتماد به خدا

تاقرص باشدگوشه ي دلم به رسيدن به انتها

پس توكل كردم

ناگهان جاده روشن شد همانند روشني روز

روزي پرازانوارنوراني خورشيد

بي قراريم نيز پايان يافت

حال هم نور داشتم و هم ارامش

پس به راه خود ادامه دادم

و با خود عهد بستم كه ديگر در گوشه ي دنجي ننشينم

 تا مبادا ثانيه اي دير به مقصد برسم!

 



:: بازدید از این مطلب : 484
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 2 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

گفتی که به احترام دل باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ستاره شو دلی روشن کن
من همچو گل ستاره ها تابیدم
گفتی که برای باغ دل پیچک با ش
بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
 گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با ترنمت روییدم
 گفتی که بیا و از وفایت بگذر
از لهجه بی وفاییت رنجیدم
 گفتم که بهانه ات برایم کافیست
معنای لطیف عشق را فهمیدم



:: بازدید از این مطلب : 511
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : 2 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

دوستان هميشگي سلام

در ابتدا تشكر ميكنم از همه ي عزيزان و هم وطناني كه ما را تا اين لحظه همراهي ميكنند نظر ميدهند و براي پيشرفت بيشتر ما انتقاد درست و به جا ميكنند.

خوب و اما قبل از هر چيز تولد آقا امام زمان را به همه ي عاشقان مهدي تبريك ميگويم همه ي اونايي كه صادقانه دلشون را وقف عشق پاك مهدي كردن ....

امروز جمعه است نزديكاي غروبه بشين يه جايي نزديك آسمون دلت رو آماده كن چشم هايت را باز تر گوش هايت را تيز تر پاهايت را براي دويدن و استقبال گرم تر كنو دست هايت را براي گرفت استجابت بالا تر

آقا جون امروز هم يه جمعه ي ديگه ايه بازم همه ي عاشقات منتظرن منتظر طلوعت منتظرن وقتي مياي اولين كسايي باشن كه ميگن مهدي جان خوشامدي

دل همه روي زمين برات تنگ شده

حتي اوني كه زياد نميدونه تو كي هستي تازه وارده به دنياي عاشقا زياد آشنا نيست

اما با اين حال اون تازه وارد ها هم نديده و نشنيده درست مثل ما عاشقت شدن

آقا اين همه خاطر خواه كم نيست به خدا

اين دست دعا براي اومدنت كه روز و شب به آسمون بلند ميشن تا تو بگيريشون كم نيست

بيا آقاجون همه امشب چشم به راهن نا اميدشون نكن

آره گناهكارن اما فقط تو را دارن پس بيا و اميدشون را نااميد نكن

منتظرتيم

نور ،صدا ، دوربين ، مهدي جان حركت

به اميد ديدنت  يوسف زهرا



:: بازدید از این مطلب : 519
|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 14
|
مجموع امتیاز : 14
تاریخ انتشار : 1 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

الهم صل علی محمد وال محمد

ای ذلیخا دست از دامان یوسف باز كش

                                                         تا صبا پیراهنش را سوی كنعان آورد

آقا پیر شدیم دیگه نمی‌خوای بیایی...

به خوبا سر می‌زنی!!!  اصلا هممون بد آقا جان هممون بد! به حق خوبات به خوبا سر می‌زنی مگه ما بدا دل نداریم.

می‌خواستی ما رو خاطر خا نكنی قربونت برم ندیده خاطر خا كردی رفتی پشت پرده یه نظر یه نظر!!!

خوبیم بدیم پات نوشته شدیم آقا بدبختیم بیچاره‌ایم درمانده‌ایم عشق تویی فقط

به ياد مرحوم آغاسي

 



:: بازدید از این مطلب : 470
|
امتیاز مطلب : 51
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 1 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : مريم

نامه هاي خط خطي

سلام سلام صاحب نامه هاي خط خطي اين دلم سلام اي عزيزي كه هر وقت بخوانمت هستي گوش ميدهي و با اينكه خيلي بدم دوستم داري

سلام مهدي جان !

دلم براي ديدن رخ ماهت تنگ است دلم براي دستان پدرانه ات تنگ است دلم براي بوي فاطميت تنگ است دلم از دست تنهايي پر است

آقا جان نمي خواي از عرش خدا دل بكني نمي خواي يه نگاه ديگه به زمين زير پاهاي مباركت بندازي بياي و يك كم روش قدم بزني نقاشي هاي خدا را تزيين كني كثيفي ها را پاك و بي خداها را خدايي و دستان بي رمق را بگيري؟

بوي ايمان را تو ي كيسه هاي عشق كني و به مردم بدهي

آره منم ، مزاحم هميشگي هموني كه وقت و بي وقت مياد مياد چون جز تو كسي را نداره مياد چون كبوتر دلش گنبدي تا درش بگرده مياد چون سالهاست منتظره قدم هات منتظر اينكه پرده ها را كنار بزني و بگي من اومدم

اما....

بگو چقدر ديگه بگو چقدر ديگه منتظر بمونم بگو تا همون قدر اين دنيا را تحمل كنم

مي دونيد آقا داستان شما و اين آدما داستان صندقچه اي پر از طلاست كه جلو پامونه اما بي تفاوت از كنارش رد ميشيم .

آقا جون از همه ي اين ها رد بشيم يه سوال بكنم جواب ميدي؟

آقا جون ديگه نمي خواهم بگم كي مياي كه تا اون موقع هر روز جلوي خونه ي دلمو آب و جارو كنم

نمي خواهم شكايت كنم

نمي خواهم بگم كه تا كي بايد كبوتر احساسم را توي قفس تنهايي حبس كنم

مي خوام بگم كي مياي

تا اين دلاي بي كس يكم سر و سامون بگيرن يكم نفس بكشن يكم شاد بشن

به خدا هر جمعه ميشينم روي ايوان خانه مادربزگ پيرم تا افق را ببينم افقي كه شايد روزي تو از پسش بيرون بيايي

روزي تو ابر ها را كنار بزني رنگين كمان ايمان خدايي را بر پا كني و بگي اينه اين دنيايي است كه خدا نقاشي كرده نه اوني كه شما ها ساختين

پس فرق ما با شيطان چيه شيطان رانده شد چون به دستور خدا عمل نكرد به خاطر غرورش آن هم فقط يكبار حالا ما هر روز داريم مخالف خدا عمل ميكنيم مخالف دستوراتش كه تازه همش به صلاح خودمونه آقا اگه مي گم زود تر بياي به خاطر ايناست همين

اين دل به درك اما آدما روي زمين دارن هر روز بيشتر از قبل به دسته شيطان مي پيوندن اما خدا رجيم شان نميكنه چون دوستشون داره مي خوهم بگويم بيا اين ها اسير ظلمت اند

بيا بيا و با آمدنت نور ايمان خدايي را پراكنده كن

بيا منتظريم

همه منتظر حضور عاشقانه ات هستيم

حضوري كه قاتل ظلم است و آفريننده حق

از طرف همه ي منتظران مهدي. . . .

 

 



:: بازدید از این مطلب : 507
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : 1 مرداد 1389 | نظرات ()